پاسدار علی اکبر مومنی برادر شهید محمد باقر مومنی میگوید:
آن زمان به همراه برادرانم در جبهه بودیم. هر کدام از ما در یک منطقه مشغول خدمت بودیم.
همان شب شهادت شهید محمد باقر را در خواب دیدم.
محمد باقر خیلی نورانی بود و انگار در یک مراسم جشن بودیم، به او گفتم: محمد باقر چه خبر؟ حالت خوب است؟
ایشان گفت: ما الان یک جشن واقعی داریم و امروز به آرزوی دیرینه ام رسیدم!
از خواب بیدار شدم دیدم که یکی از دوستان، به همراه برادرم علی اصغر آمد و از من خواستند که به پلدختر بر گردیم، آنان میخواستند شهادت شهید محمد باقر را به من نگویند تا در مسیر راه یا خود پلدختر به من بگویند.
وخلاصه آنان به پیش من آمدند و ناراحت و غمگین به من گفتن که محمد باقر زخمی شده است؛
اما من چون این خواب را دیده بودم، به برادرم گفتم میدانم که محمد باقر شهید شده است؛ او هم وقتی که روحیه ی من را دیدند خبر شهادت برادرم را به من دادند.
📝مسعود ساتیاروند